بختیاری بخت یارت

قوم بزرگ بختياری

 

وضعیت تاریخی قوم بزرگ بختیاری در چند قرن اخیر یعنی حدوداً از زمان اتابکان تا پایان عصر پهلوی به علل غرض ورزی و پنهان کاری های وقایع نگاران درباری در پرده هائی از تاریکی گفتار و نوشتار و در زیر ابرهای تیره حسادت و کتمان آنان هر چند روشنای کاملی نداشته ولی با همین احوال و با همه آن پرده پوشی های مغرضانه، جلوه هائی از تابش عملکرد مؤثر و نقش آفرینی سازنده این قوم کهن را می نمایاند. و همین مقدار کم نوشتار تاریخی وقایع نگاران درباری، توانسته است حقیقت وجودی و تأثیر گذار این قوم را که ریشه در خاک، تمدن، تاریخ و ماندگاری خود در این سرزمین را داشته جلوه گر نماید و حماسه سلحشوران بلند بخت، بختیاری را تا اقصی نقاط جهان شهرت دهد و براساس همین شهرت، پای مستشرقین، محققین گردشگران،باستان شناسان و... را به بختیاری بکشاند تا بلکه هرچه بهتر در شناسائی بیشتر این قوم بزرگ جستجو و گذشتۀ کم پیدای آن را بیابند. و از فرآیند همین نیمه روشنا، این تحلیل به دست می آید که وقتی قومی توانسته است در طول چند قرن اخیر با وجود آن همه سد و بندها و با آن همه رشک و حسدهای رقیبان و کارشکنی دونان، در جلوگیری از پیشرفت سیاسی اجتماعی آنان، سرفرازانه این همه مجاهدت و دلیری نموده، برصف متجاوزان بیگانه تاخته، در کشور گشائی پادشاهان قلعه های مستحکم را گشوده و دلاورانه بر علیه ستمگری حکام قیام ها نموده و بر اختاپوس استبداد یوروش آورده و قیام مشروطیت را برپا و رهبری نموده است!! پس به یقین در طول قرنهای پیش از این دوران 700 ساله که رشته آن (تا جائی که تاکنون شناسائی شده است) به هزاره چهارم قبل از میلاد کشیده می شود و این قوم ریشه دار و رشته دار با بهره گیری  و در پناه استحکامات طبیعی و دشمن کش جبال پهلو (زاگرس) مرکزی در کناره های پازی تیگر (کارون) حماسه ها آفریده و نقش عظیم و سرنوشت سازی در پایائی خود و سرزمین پهناور و پر آوازه ایران ایفا کرده است و این جاست که از بی خبری و مستوری و فترت این دوران تاریخی و درد (گم کردگی) حماسه ها و سرگذشت ها، بغض نهفته ای آزار می دهد و اگر نبود کشفیات علمی محققین و باستان شناسان و پژوهش گران تاریخ و تمدن در دهه های اخیر که در محدوده جغرافیای تاریخی آنزان و ایلام صورت پذیرفته و با به دست آوردن هزاران قطعه اشیاء باستانی و الواح نوشته شده از زیر خاک و شناسائی و خواندن آنان (خطوط آنزانی- ایلامی) که تا حدودی پرده زنگار از چهره نهفته در اعماق خاک تمدن قوم بزرگ آنزانی (بختیاری) برگرفته است می بایست هم چنان در حسرت شناخت واقعی قومیت خویش با این بغض در پیوند بود. سرزمین سلحشوران که به گواهی همه مورخین دوست و بیگانه و بنابر موجودیت بکر طبیعی جغرافیائی آن که کوچکترین نشانه ای از جای پای بیگانگان متجاوز در آن دیده نمی شود نشان از قدمت و دوام چند هزاره قوم بختیاری دارد.

آن زمان که با نام آنزانی ها در این سرزمین و خطه زندگی اجتماعی را آغاز و نام زیبای قومیت خود آنزان را بر آن گذاردند و خوی و خصلت خویش را طبیعت بکر کوهستانی آن وفق داده و هم آهنگ نمودند و آرام آرام شالوده و زیر بنای تمدن را پی افکنده و در مقابل دو تمدن همسایه، بین النهرین و نیل اعلام موجودیت کردند و ساختار حکومتی و قانون مداری را شکل داده و دولت هائی همچون سلسله ایکهالکی را با پایتختی سوسنکا (سوسن) تأسیس نمودند و با ایلامیان همجوار و قدرت مند دشت نشین خود ساکنین کناره های پازی تیگر (کارون) صحرائی دشت خوزستان متحد و حکومت مقتدر فدرالی تشکیل داده تا در برابر تهاجم دولت های بزرگ و مهاجم آکاد، سومریان،آشوریان و ... از سرزمین خود دفاع کنند. و آن هنگام که با آغوش باز پذیرای مهاجرین خویشاوند قدیم خود (آنزانی خود را هم تبار اولیه آنان می دانستند) یعنی آریائی های از دوردست آمده (آسیای میانه، شرق اروپا) شدند و قسمتی از پیکره خطه خویش پارسوماش را برای زیستن گاه به آنان هدیه کردند و با برقراری انواع پیوندها (روابط اجتماعی- تجاری- زناشوئی) با آنها در آمیخته و واحد گردیدند و پس از انقراض دولت متمدن ایلام (به دست آشوری ها) آرام آرام سایه دولت پادشاهان هموطن مادی خود را از سر وا گرفته و سلسله ای بزرگ هم چون هخامنشیان را پی افکندند. (در سال 675 ق.م منم کوروش آنزانی پادشاهان آنزان- پادشاه پارس و ماد- پادشاه ایران- پادشاه ممالک مفتوحه و یا ...... منم داریوش شاه شاهان) و همه هنگامه ها و هنگام های دیگر ...... که سراسر افتخار آفرین بود و حکایت از ماندگاری این قوم سلحشور و سخت کوش تا نسل های ما در این روزگار را داشته و دارد. پس از گذشت 230 سال فرمانروائی دولت با عظمت هخامنشی و انقراض آنان در سال 330 قبل از میلاد دوره ای 150 ساله از فترت و خاموشی آغاز گردید (دوران  سلوکی ها) و با این که بختیااری ها به فرماندهی سردار دلاور خود آریو برزن راه را بر اسکندر بستند و می توانستند این مقدونی مهاجم را تارومار نمایند ولی با توجه به شکست های پی در پی پادشاه هخامنشی (داریوش سوم) در جبهه های دیگر و هزیمت های مکرر او که موجبات نومیدی و استیصال سپاهیان ایران را فراهم کرده بود و از طرفی به واسطه خیانت چند اسیر جنگی، اسکندر توانست از مهلکه جان سالم به در برده و از روی نعش خون آلود سردار بزرگ بختیاری و اردوی او عبور کند. (آریو برزن و یارانش تا آخرین نفس و آخرین نفر در برابرسپاه اسکندر جنگیده تا کشته شدند) پس از بیرون راندن سلوکی ها از سرزمین ایران، دولت با عظمت هم وطنان پارتی یعنی اشکانیان پا به عرصه ظهور گذارد و آنزانی ها با اتحاد با این دولت مقتدر ایرانی، سردارانی هم چون سورنا را که پرورش یافته کوهستان های عظیم بختیاری بود سرافرازانه به پارتیان اشکانی اهدا نمود و او به سپهسالاری قوای ایران برگزیده شد.

 

وجود آثار باستانی بر جا مانده از سلسله اشکانی در مالمیر (آنزان)، همانند مجسمه سردار اشکانی که زیر خاک در دره شمی 25 کیلومتری شهر ایذه کشف گردیده همه نشان اتحاد و همبستگی این دو قوم ایرانی با یکدیگر بوده است. پس از انقراض سلسله اشکانی که با قیام عمومی داخلی به ویژه قیام قومیت های جنوب ایران بر ضد اردوان پنجم آخرین پادشاه این سلسله به وقوع پیوست، اردشیر بابکان ساسانی که از اعقاب و تبار هخامنشیان آنزانی، پارسی بود به پادشاهی ایران رسیده و سلسله شکوهمند ساسانی را تأسیس نمود که آثار باستانی بر جای مانده از آن دوران در آنزان(ابنیه ها- پل ها-جاده های ارابه رو- آتشکده ها و ... دوره اقتدار این خطه را نشان می دهد. با حمله اعراب به ایران در زمان سلطنت یزدگرد سوم ساسانی و شکست این پادشاه، مسلمین قسمت اعظم خاک ایران را فتح کرده ولی به دلیل استحکامات طبیعی کوهستانی و قلل و قلعه های غیر قابل نفوذ در منطقه بختیاری، (آنزان) عبداله زبیر و ابوموسی اشعری نتوانستند با جنگ و قوه قهریه این خطه را تصرف نمایند ولی با توجه به این که سراسر سرزمین ایران از سوی سپاهیان عرب تسخیر گردیده بود قوم بختیاری با پذیرش دین مبین اسلام توانست منطقه خود را از خرابی های جنگ در امان نگه دارد. با انقراض دولت ساسانی و پیروزی اعراب اکثر کتب و دست نوشته ها و آثاری که می توانست بیان کننده احوال تاریخی، اجتماعی همه اقوام ایرانی آن روزگار باشد در آتش جنگ سوخته و معدوم گردیدند و مورخین و محققین ایرانی در قرن های بعد از این واقعه ناچاراً با استفاده از اسناد و مدارک و نوشته های مورخین یونانی و رومی توانستند به صورت ناقص از گذشته تاریخی این سرزمین اطلاعی کسب نمایند.

 

حکومت مستقیم و غیر مستقیم اعراب یعنی دو سلسله امویان و عباسیان بر ایران اگر چه حاکمیت بیگانه محسوب می گردید ولی دانشمندان و نخبگان ایرانی توانستند با بهره گیری از تعالیم آسمانی اسلام و فرهنگ ناب ایرانی حاکمان و عمال خلفای دو خاندان را تحت تسلط فکری خویش در آورده و بر خلاف سایر ملل همسایه که با تسلط مسلمین بر آنها، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم قومی خویش را از دست داده و به فرهنگ و زبان عرب خو گرفته و به طور کلی عرب شده بودند، ایرانیان در طول این چند قرن فرهنگ بومی و ایرانی خویش را حفظ نموده و حتی آنان را تحت تأثیر فرهنگی خود قرار دادند و زبان پارسی را هم که تلاش فراوانی از طرف حاکمان عرب به عمل آمد تا منسوخ گردد احیاء و پا برجا نگه دارند.

 

بسی رنج بردم در این سال سی                   عجم زنده کردم بدین پارسی

                                            (فردوسی)

 

و در بختیاری قومیت، فرهنگ، زبان، آداب اجتماعی و رسومات محلی کاملاً از هرگزند و تهاجم فرهنگی همچون آب و خاک دست نخورده و بکر بر جای ماند و هم چنان که دولت های مقتدری چون آکادی ها، سومری ها، آشوری ها، بابلی ها، هیچ گاه نتوانستند با آن همه قدرت مندی پای تجاوز به خاک آنزان باز نموده و تأثیر تهاجمی فرهنگی بر آن گذارند این فاتحان تازه نیز نتوانستند خدشه ای بر فرهنگ و رسوم قومی آن وارد آورند.

 

به طور کلی بختیاری با توجه به موقعیت جغرافیائی اش پای اجانب متجاوز به ندرت به خطه آن رسیده است، آنزان (بختیاری) نه لگدکوب سربازان اسکندر مقدونی شده و نه جولان گاه سپاهیان رومی و فاتحین عرب و مغولان و تیموریان گردیده است چه مهاجمین هرگز نمی خواستند در میان کوهستانهائی که همچون زنجیره ای مستحکم بختیاری ها را از هر گزندی محافظت می کرد. خود را در تنگنای معابر و دره های این کوهستان ها اسیر حملات دفاعی جنگجویان آنان نمایند و به همین دلایل است که این قوم بزرگ از هرگونه تهاجم اعم از اشغال به وسیله دشمنان و از هر گونه آمیزش و اختلاط با بیگانگان مصون مانده است و تنها تأسفی که برای هر کسی باقی می ماند اینست که تاریخ و سرگذشت این قوم هنوز به طور کامل روشن نگردیده و راهی دراز در پیش روی و پای محققین و باستان شناسان و مورخین مانده است تا با تلاش و بردباری در جای جای آنزان به کنکاش و جستجو پرداخته و اسناد و مدارکی که به یقین در زیر تپه ماهورها و ویرانه های برجا مانده قرار دارند بیرون آورده و با تحلیل و بررسی و به دور از هر غرض و چشم پوشی، تاریخ این سرزمین و قوم دیرینه را هرچه بهتر و آشکارتر بازگو نمایند.

 

پس از انقراض دولت اموی به دست ابوامسلم خراسانی، این سردار ایرانی به جای این که خود سلسله گزار حکومت در ایران گردد موجبات فرمانروائی عباسیان را به وجود آورد و این عمل باعث گردید که مجدداً حاکمیت اعراب بر ایران استمرار یافته و تا زمان مأمون فرزند هارون الرشید به صورت مستقیم به طول انجامد.

 

از زمان مأمون چون ایرانیان به فرماندهی طاهر ذوالیمین با کشتن امین که در بغداد به جانشینی هارون الرشید رسیده بود مأمون را به خلافت ممالک اسلامی نشاندند و مأمون پس از دوران اول خلافت که مقر حکومتی او در خراسان بود به بغداد نقل مکان کرده و آن شهر را که از ابتدا پایتخت خلفای عباسی بود پایتخت خویش قرار داد و طاهر را به حکومت خراسان انتخاب نمود و با این حکم عملاً اولین حکومت نیمه مستقل یعنی طاهریان در قسمتی از خاک ایران (خراسان ) پس از حمله اعراب و انقراض دولت ساسانی به وجود آمد و چون طاهر برای دست یابی به استقلال کامل و عدم فرمان گیری از خلیفه عباسی دستور داد که نام خلیفه عرب را از خطبه ها و سکه ها برگیرند به سرنوشت ابومسلم خراسانی که در واقع ولی نعمت عباسیان بوده و او بود که دولت اموی را سرنگون کرده و عباسیان را به حکومت رسانید دچار گردید و همان طوری که منصور عباسی در یک توطئه شوم و در کمال قساوت و ناسپاسی ابو مسلم را به قتل رسانید خلف او مأمون عباسی هم بیشرمانه دستور هلاکت طاهر را صادر کرده و عمال او که در دستگاه حکومتی طاهر خدمت می کردند او را مسموم کرده و به هلاکت رسانیدند. پس از مرگ طاهر فرزندان او با احکام خلفا به حکومت رسیدند.

 

بعد از طاهریان، سلسله های صفاری- سامانی، آل زیار، آل بویه، سلجوقیان، اسماعیلیه- خوارمشاهیان یکی پس از دیگری هر کدام در قسمتی از خاک ایران حکومت های وابسته ای بوجود آوردند که در میان آنان، یعقوب لیث صفاری، آل بویه (عضدالدوله دیلمی) و اسماعیلیه تلاش بسیار نمودند تا با از میان برداشتن خلفای عباسی، سایه نظارت و سلطه غیر مستقیم اعراب را از سر مملکت ایران بردارند که موفق نگردیده و حکومت خلفای عباسی نهایتاً پس از حمله مغول و فتوحات این قوم خونخوار، به وسیله هلاکوخان مغول و با سیاست مدبرانه وزیر ایرانی او خواجه نصیرالدین طوسی منقرض گردید.

 

با حمله مغول و اشغال ایران و پس از آن با حمله تیمور لنگ در هر گوشه ای از ولایت ایران حکومت های محلی به وجود آمد و خاک ایران اعم از شهرها، قصبات و روستاها در آتش این دو تهاجم هولناک سوختند و هزاران ایرانی مقتول شمشیر آنان گردیده و به طور کلی شیرازه ملک و ملت از هم پاشیده شد و مغولان و تیموریان سالها بر این خرابه ای که خود به بار آورده حکومت کردند که نهایتاً در زمان جانشینان آنها به دلیل خوی و خصلت ایرانی که نهایتاً بر دشمنان اجنبی غلبه فرهنگی و نظامی خواهد کرد به حکومت این بیگانگان پایان داده شد. (مغولان از سال 616 هـ ق تا سال 754 هـ ق و تیموریان از سال 797 هـ ق تا سال 913 هـ ق بر ایران حکومت کردند.)

 

یکی از سرزمین هائی که نه مغولان و نه تیموریان نتوانستند آن را مورد تهاجم خود قرار دهند. سرزمین آنزان (بختیاری) بوده که به واسطه استحکامات طبیعی و موقعیت های سوق الجیشی که بختیاری ها داشتند از گزند این خونخواران تاریخ در امان مانده و اتابکان فضلویه هم چنان تا اواخر حکومت مغول در ایران، بر بختیاری (لر بزرگ) حکومت کردند و پس از کشته شدن آخرین اتابک بنام غیاث الدین کیکاوس به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ و انقراض اتابکان در سال 727 هجری قمری، حکومت های محلی تحت فرمان جانشینان تیموری و سپس حکام فارس (آق قویونلو) روزگار می گذراندند و به عبارت رساتر می توان گفت در چند پارگی خاک ایران، مستقل زندگی می کرده اند.

وضعیت اجتماعی بختیاری ها در زمان اتابکان لرستان (فضلویه) بر پایه دامداری و کشاورزی، کوچ، ییلاق، قشلاق قرار داشته و در حالت نسبی از آرامش و رفاه بسر می برده است.

دربارۀ تغییر نام سرزمین آنزان به لر بزرگ نظریات گوناگون ابراز گردیده که از جمله تقسیم خاک تمام لرستان1 بین دو برادر باعث آن بوده (لر بزرگ و لر کوچک) که  این نظریه بطور کلی قابل رد است زیرا منطقه بختیاری به انضمام کهگیلویه فعلی از ابتدا به نام سرزمین آنزان خوانده می شده که قدمت این نامگذاری از 4 هزار سال پیش از میلاد بوده و ربطی به لرستان نداشته است.

یکی از علت هائی که می توان تأثیر گذاری آن را بر جابه جائی نام های مناطق مختلف در ایران ذکر نمود انقراض دولت ساسانی و اشغال خاک ایران به وسیله اعراب و پس از آن مغولان و تیموریان دانست که در فاصله زمانی بلند مدت آن، تا سال 905 هجری قمری یعنی بیش از 900 سال شیرازه جای جای این سرزمین از هم پاشیده و هر قسمتی و ولایتی از آن به دست خاندانی که حتی متعلق به آن محدوده نبوده افتاد و حکومت های مهاجم و وقایع نگاران وابسته آنان هر اسمی را که خویش و خوش می داشته بر منطقه ای می نهادند و از سوئی برای تحکم و نظارت بیشتر و برتر، ایالات و ولایات را به قسمت های چندگانه تقسیم می کردند و یا در بلبشوی جانشینان این مهاجمین دسته های فرصت طلب منطقه کوچکی از ایالتی را در چنگال خویش قبضه می کردند و نام جدید و ساختگی بر آن می نهادند و در خصوص لر بزرگ و لر کوچک هم اتابکان فارس (سلغریان) با پذیرش خاندان عرب جبل السماقی فضلویه (اتابکان بعدی لرستان) و واگذاری خاک بختیاری به آنان و سپس با سقوط آنان که پس از انقراض حاکمیت مغولان واقع گردید و تیموریان بر ایران حکومت یافتند، مجدداً چه جانشینان تیموری و چه حکومت آق قویونلوهای فارس و لرستان، منطقه بختیاری هم درگیر و گرفتار این نامگذاری ها گردید. به هر حال پی برده می شود که این گونه تقسیمات و نام گذاری ها نباید برای ما و نسل های آینده سندیتی ایجاد نماید و آنزان همان آنزان کهن و بختیاری همان قوم دیرینه آنزانی بوده و هست و لرستان هم همان لرستان مجزا از بختیاری و کاسی های باستانی می باشد.

یکی از حدس هائی که می توان در این خصوص زده و بیان نمود اینست که چون در زبان قوم بختیاری و قوم لر مشترکاً به صخره ها و کمرگاه ها و درّه و دامنه های کوهستانی لِر می گویند و سرزمین لرستان را به واسطه همین واژهِ لُر، لرستان و قومش را لرستانی یعنی قومی که در لِرها و صخره ها و دامنه های کوهستان زندگی می کند نامیدند که این واژه لِر به مرور زمان در گویش مردمان به لُر تلفظ گردید و بر این اساس و به موازات آن و با توجه به از هم پاشیدگی وحدت ملت و سرزمین ایران در هنگامه تهاجمات بیگانه و رویش حکام محلی گوناگون و نبودن حکومت مرکزی در طی 900 سال و تقسیم مناطق و نام گذاری های خود سرانه و من درآوردی برای دست اندازی بیشتر بر سرزمین آنزان هم به این صورت و بنابر هم مرزی با لرستان و کوهستانی بودن آن و لِرنشینی ساکنین کوهساران آن بنام لر بزرگ قلمداد گردید تا حاکمان آن جدای از حاکمان لر کوچک حکومت نمایند یا به عبارت دیگر در لر کوچک هم، خاندانی از خویشاوندان آنها بتواند حاکمیت یابند. به هر ترتیب این دو تقسیم در زمان خویش برای حاکمان در محدوده مفید به فایده بوده و هیچ گونه ریشه تاریخی و ارزش تاریخی ندارد و این قوم بزرگ بختیاری و لرستانی که دو قوم کهن ایرانی و دیرینه می باشند. هرکدام قومیت خاص خود را دارا می باشند در طول 900 ساله بعد از هجرت به ندرت نامی از قوم بختیاری را مورخین در کتب تاریخی ذکر کرده اند که می توان این چنین نتیجه گرفت که با توجه به آشفتگی های داخلی و عدم وحدت و یک پارچگی ملی در ایران قوم بختیاری در پناه استحکامات طبیعی خود به دور از جنگ و خونریزی به زندگی خویش ادامه می داده است.

در اوایل قرن دهم هجری دولت صفوی به پادشاهی شاه اسماعیل تأسیس و سرزمین ایران پس از نه قرن، یکپارچگی خود را بازیافت و همه ایالات و استان های سراسر کشور تابعیت دولت مرکزی را پذیرفتند و حکام و والیان برای هر منطقه برگزیده شدند و در بختیاری هم بنابر حکم شاه تهماسب صفوی جانشین شاه اسماعیل، تاجمیر خان آسترکی حاکم گردید و سپس فرزند او میرجهانگیر خان و در پی او برادرش خلیل خان به حکومت بختیاری برگزیده شدند و در زمان آخرین پادشاه صفویه شاه سلطان حسین نیز قاسم خان بختیاری حکومت بختیاری را اداره می نمود.

 از وقایع مهم این دوره جداشدن قسمتی از خاک بختیاری از پیکره آن، یعنی کهگیلویه بود که در زمان شاه عباس و به دستور او صورت گرفت تا با دو نیمه کردن بختیاری سپردن هر قسمت به دست حاکمی جداگانه از یکپارچگی و قدرتمندی آنان بکاهد و کنترل آنان به سهولت و سادگی صورت پذیرد. 

رخداد دیگری که می توان ساختار آن را ضربه هولناکی بر پیکره قوم بختیاری دانست نقشه دو دسته نمودن ساختار قومی آن بود که به واسطه این نقشه شوم تفرقه افکنانه حکومت مرکزی (صفویه) در زمان میر جهانگیر خان آسترکی، قوم بختیاری به دو شاخه هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم گردید که عده ای از محققین و مورخین بر این گمان اند که این تقسیم برای سهولت در امر جمع آوری مالیات براساس لنگِ چهارپا صورت گرفته است. که به هیچ وجه منطقی و علمی نبوده و نمی تواند مورد قبول قرار گیرد زیرا تلفظ لَنگ با لِنگ بسیار متفاوت است و از سوئی این قوم سابقه چند هزاره ساله داشته و در طول این قدمت تاریخی پیوسته با مالیات سروکار داشته و نگ و معنای آن (پا) هم که در واقع مکمل حصول مالیات از روی آن بوده تغییر نمی کرده تا به دلیل بی کاربردی آن کسره حرف «ل» آن به فتحه تغییر کند و از سوی دیگر از قدمت حکومت صفوی زمان درازی نگذشته است تا به جهت گذشت قرون و اعصار دور و درازی، واژه ای به سبب کثرت استعمال و یا فراموشی و عدم استعمال آن تغییر اعرابی پیدا نماید بنابراین ساختگی بودن این وجه تسمیه که برای جمع آوری مالیات است، آشکار قابل رد و نفی می باشد و با توجه به این که در سرزمین بختیاری (آنزان) رودخانه هائی که از کوهساران آن سرچشمه گرفته و می گیرد چنانچه به شماره در آیند و در تقسیم بندی محل سکونت چهار و هفت جای گیرند به همین تعداد یازده رود بالغ گردیده و مراد را می رساند که در محدوده هفت لنگ، هفت رودخانه و در قسمت چهار لنگ چهار رودخانه جاری بوده و می باشد و در دوره باستان اهالی از این تقسیم برای نشانه و شناسائی بین خود این دو واژه را بر آن قرار دادند و چون این گونه مسائل مکتوب نمی گردیده و در واقع جزو تاریخ و ادبیات شفاهی قوم بختیاری بوده و جهانگردان در آن روزگاران با توجه به صعب العبور بودن راه و این قبیل موانع به این منطقه (بختیاری) سفر نمی کردند تا دیده ها و شنیده های خود را بنویسند لذا بسیاری از واقعیت های قوم بختیاری با این سابقه چند هزار ساله نانوشته مانده و اگر هم سند و مدرکی را خود بر جای گذاشته باشند در حال حاضر در زیر خاک این سرزمین کهن مدفون است و به هر ترتیب ایجاد شکاف و انشقاق بین قوم بختیاری که مورد نظر به وجود آورندگان این تقسیم هفت و چهار بود چهره کریه خود را به زودی آشکار کرده و از آن تاریخ به بعد اتحاد و یگانگی این قوم دستخوش تاراج تفرقه افکنان گردید که در این جا پیش از تحلیل آن به چند بیت از اشعار بختیاری سرای قرن سیزدهم هجری قمری مرحوم ملا قلعه سردی سراینده کتاب جنگ نامه بختیاری اشاره می نمائیم.

حاکمون زترسسون هی خوف کردن

                                                       آنزانه سَریو تیک تیکه کِردن

ای قدر کوچیرَاوید آنزن پارسون

                                                حدودِس محدودآوی خاک لرستون

ز یو هم نَو استادان شاهون پُربیم

                                                لر گَپ لر کُچیر کِردنه تقسیم

لر گَپ لر کُچیر یه چی یه بی خود

                                                زخو درورِدن یو نه قومنه یو سُهد

لر گپ قل خسون، بازم دو پاری

                                                کُهگِلو بویر احمد و بختیاری

ز همه و سرزمین گَپ آنزون

                                                بختیاری منده جاس ای حدو میدون

یو حدودِ ایله مون ولی دلیر بید

                                            مین ایرون دلاوریس بازم چو شیر بید.

www.bakhtiariha.com

گزارش تخلف
بعدی